آرشیو اردیبهشت 1395
22 اردیبهشت 1395
X

هرچه از روزِ شکوفا شدنت میگذرد

عمر من در هوس ِ باغ تنت میگذرد

تو همان‌‌ دلبر دُردانه‌ی نازی‌ که‌ نسیم

رویِ گیسوی شکن در شکنت‌ میگذرد

روزهایی که صبا بگذرد ازکوچه‌ی‌ ما

اول از پنجره یِ پیرهنت میگذرد

عطر مانایِ دل انگیز تو را حس بکند

آن هوایی که به دورِ بدنت میگذرد

هرچه گویم که دلا عاشق دیدار توام

تلی از واژه‌ی "نه" در سخنت میگذرد

یک نفس تابه سرِدهکده برگرد و ببین

که چه‌بر روز وشب هموطنت میگذرد

سال ها لشکر ویرانگرِ چنگیزِ مغول

رویِ گنجینه یِ ملک کهنت میگذرد

هر زمانی عسلم حلقه ی در را بزنی

در دلم زلزله از در زدنت میگذرد

12 اردیبهشت 1395
X

گرچه حالم را نمی فهمی نگاهم را بفهم

قطره های اشک‌ِ سرد بی گناهم را بفهم

لرزشِ پیوسته ای دارد صدای هق هقم

های هایِ گریه در هنگام آهـم را بفهم

روزگار سرد و تاریکی دچارم شد رفیق

بختک ِ افتاده بر بخت ِ سیاهم را بفهم

با زبان اشکِ نم نم با تو میگویم سخن

معنیِ نا گفته هایِ در نگاهم را بفهم

می تراود بغض های شعرم از چشم قلم‌

در غزل ها شکوه های گاه گاهم را بفهم

قصد همراهی ندارد کفشم از دلخستگی

قصه هایِ نا رفیقِ نیمه راهم را بفهم

درنبودت پیش‌چشم‌ ناکسان‌ضایع شدم

لااقل‌ بانو عسل حالِ تباهم را بفهم

6 اردیبهشت 1395
X

لبـت از جنس شهد ِ پـرتقـال است

شراب بوسه ات‌ نم‌نم حلال است

بــه زنــدانــــم کِشــد وقتی ببینـم

ترنج گـونه هایت را که چال است

تــو وقتی بــا رقیـبــم جـور باشی

دلم در ورطه ی‌جنگ وجدال است

تــو ای لیــلاتـــرین لیـــلای شعــرم

نمیدانی‌که‌مجنون راچه حال است

زدم دوش از کتاب خـواجــه فالی

جواب آمد کـه آمـالت محال است

گــــــذارد پا بـــه صحرای هـلاکت

هـرآنکس در پی صید غـزال است

عسل بانـو بیـا هــــم خـانه باشیم

بنای همــدلی عشق و وصال است

2 اردیبهشت 1395
X

اگــر از خــانه روی شعر و غـزل را چکنم

طعنــه و سـرزنش ِ اهــلِ محــل را چکنم

گیـرم اصلاً نکنم یاد تو در کـوچه ی ذهن

آن همــه خاطـــــره ی روزِ ازل را چکــنم

ترسم ازخنده ی غم فتنه به پاخیزد ومن

بعداز آن فاجعه ی جنگ و جدل را چکنم

گِــرهی را نگشــودی کـه گشایــد دل مـن

مشکل و مسئـله ی ناشده حـــل را چکنم

آخـر از سوز دلـــم زلـــزله آیـد بـه وجـود

تَـرَک ِ بــر دل و بـــر روی گسل را چکــنم

کنم از زمــزمه بر سختی هـر صخره گذر

تـو نباشی خطـر ِ کــوه و کُــتَل را چکـنم

مهــربـانو عسلــم تــرک مـن ِ خسته مکن

سرِ شب ســردیِ آغـوش و بغـل را چکنم